آوای سعادت و سلامت

05136110271 - 09378751492

رویاهای کودکی و تئاترهای درونی

با مرگ جویس مک‌دوگال در ۲۴ آگوست ۲۰۱۱ جهان یکی از برجسته‌ترین چهره‌‌های روانکاوی را از دست داد.جویس مک‌دوگال روانکاو شناخته شده‌ی بین‌المللی و درمانگری پرشور بود که کتاب‌ها و مقالات تاثیرگذارش به ده زبان از جمله عبری و ژاپنی ترجمه شده است.

با خواندن آسیب شناسی زندگی روزمره در هفده سالگی و کشف فروید چنان به وجد آمد که مصمم به تحصیل در رشته روانشناسی شد. مک‌دوگال «از معابد روانکاوی بیزار بود و بسیار جدی از هرگونه جانبداری پرهیز می‌کرد». از این‌رو تصادفی نیست که او تحلیل خود را با جان پت، یکی از اعضای گروه میانه آغاز کرد.

در سال ۱۹۵۲ مک‌دوگال ناگزیر به تصمیمی دردناک و سرنوشت‌ساز شد؛ او لندن را برای همراهی با همسرش به مقصد پاریس ترک نمود. در پاریس به توصیه‌ی آنا فروید به دوره‌ی دیگری زیر نظر انجمن روانکاوی پاریس (SSP) پیوست. او فعالیت خود را به عنوان روان‌درمانگر کودک و نوجوان آغاز کرد و تحلیل خود را این‌بار با مارک شلومبرگر از سر گرفت (پس از این او توسط میشل رنارد تحلیل شد). مک‌دوگال، مائوریس بوت را که بسیار مورد تحسین‌اش بود به عنوان روانکاو آموزشی خود برگزید. در این دوران بود که مک‌دوگال با تعارض‌های موجود درون موسسه‌ی روانکاوی مواجه شد؛ تعارض‌هایی که سرآغاز نخستین انشقاق در جنبش روانکاوی فرانسوی بود. او که در سال ۱۹۶۱ به عنوان عضو ثابت انجمن روانکاوی پاریس انتخاب شده ‌بود، تصمیم گرفت تا در انجمن بماند. تصمیمی که چندین منصب رسمی در انجمن را برای مک‌دوگال به همراه داشت.

موفقیت مک‌دوگال در این مناصب سبب شد تا او پروتکل آموزش خود را با فراغ بال و شخصی‌تر پی بگیرد. در ادای احترامی که ژان دوک لونه (۲۰۱۱) از جویس مک‌دوگال به عمل آورد، نقش اساسی و قابل توجه ‌مک‌دوگال را در غنی‌کردن تبادلات میان لندن و پاریس به ما گوشزد کرد و از تلاش‌های او برای برقراری ارتباط با انجمن روانکاوی بریتانیا در جهت دعوت از اعضای شناخته‌شده‌ای چون هانا سیگل، کلاوبر و دونالد وینیکات به فرانسه یاد کرد.

در همکاری با سرگه لبویچ در سال ۱۹۶۰ مک‌دوگال نخستین کتاب خود را با عنوان  موردی از سایکوز کودکی منتشر کرد. کتابی که در آن زمان بسیار مورد توجه قرار گرفت و پس از آن با نام گفتگو با سامی(مک‌دوگال و لبویچ ۱۹۸۹) به مرجعی استاندارد بدل شد. با این‌همه انتشار کتابِ پیشنهادی برای یک مقیاس آسیب‌شناسی در سال ۱۹۷۸ بود که اعتبار او را تضمین کرد. قوه‌ی قضاوت غیر قابل انکار جویس مک‌دوگال، مباحث گسترده‌ای که او در نوشته‌‌های خود به آنها می‌پرداخت و نوآوری ایده‌هایش، به اعتبار بین‌المللی او انجامید. او که به شدت مورد توجه و اقبال عمومی بود، دعوت به سخنرانی‌‌ها را از دور و نزدیک می‌پذیرفت. در سال ۱۹۸۷ عضویت افتخاری انجمن پزشکی روانکاوانه در نیویورک به او تعلق گرفت؛ در سال ۱۹۹۰ عضویت جامعه فرویدی نیویورک را از آن خود کرد  و در سال ۱۹۹۱ به تیم آموزشی موسسه روابط ابژه در نیویورک پیوست. در میان همه این افتخارات در سال ۱۹۹۶ برای آخرین کتاب خود چهره‌های بسیار اروس (رجوع کنید به مناهم، ۱۹۹۷، ص ۱۹) جایزه گرادیوا را به دست آورد. در زندگی شخصی خود، مک‌دوگال خوشبختی را در کنار سیدنی استوارت بازمانده‌ی آمریکایی گروگانگیری مخوف ژاپنی یافت. مک‌دوگال استورات را که نقاش و روانکاو بود به عنوان همسر دوم خود برگزید و تا زمان مرگ او در سال ۱۹۹۷ با او زندگی کرد. تاریخچه‌ی زندگی این زن بزرگ روانکاوی، استثنایی است. همه‌ی کسانی که بخت آشنایی با او را داشته‌اند در تحسین این ویژگی مک‌دوگال که او همواره قادر به نگه‌داشتن شوخ‌طبعی و سادگی بود همدل و هم‌عقیده‌اند؛ گرایشی که به حضور او گرمای بی‌مانندی می‌بخشید. با این‌همه مک‌دوگال برای آنهایی که اقبال دیدارش را نداشتند، آثار بی‌مانندی را که برای رشد تئوری روانکاوی حیاتی است بر جای گذاشته است.

۱. رویاهای کودکی و تئاترهای درونی

از همان نخستین کتاب مک‌دوگال، درگفتگو با سامی این ویژگی در آثار او واضح بود: او کلمات بیمار و آنالیست را به تفصیل بازتولید می‌کرد. ژان لوک دونه  به یاد دارد که مک‌دوگال زمانی گفته بود سامی “این بیمار کوچک” او را مجبور به یادداشت هر آن چیزی کرده‌ بود، که دیکته می‌کرد. این نکته آزادی شگفت‌انگیز مک‌دوگال از قواعد مرسوم را حتی در ابتدای حرفه‌اش نشان می‌دهد. در نتیجه‌ی این رویکرد بی‌سابقه به تاریخچه مورد، گفتگو با سامی نخستین شرح درمان روانکاوانه یک کودک سایکوتیک است. بازنویسی دقیق آنچه میان بیمار و آنالیست می‌گذرد ما را قادر می‌سازد تا به راحتی‌ای که آنالیست جوان قادر به ارتباط برقرار کردن با سامی بود و نیز تلاش‌های مستمر او برای برقراری و نگه‌داشتن وضعیت تحلیلی پی ببریم. در هر جلسه مک‌دوگال را می‌بینیم که چطور موفق می‌شود تا پسرک را در جهت به کلام درآوردن آنچه تمایل داشت به عمل تبدیل کند، قرار دهد و به تعارض‌های درونی که او را می‌ترساند و بیمارش کرده ‌بود، معنا ببخشد. بر همین اساس بسیار طبیعی بود که وینیکات مقدمه‌ای بر ویراست دوم این کتاب بنویسد. این کتاب ترسیم استادانه‌ای از روش وینیکات بود. روشی که بر اساس آن روانکاو بر مبنای رابطه‌ی زنده‌اش با کودک درونی خود که در طی تحلیل شخصی‌اش آن را دوباره کشف کرده‌، کار می‌کند. بعدها سامی به مک‌دوگال چنین می‌نویسد:

«برایم خوشایند است که بدانم ماه‌هایی که با هم کار کردیم به فراموشی سپرده نشده‌ است، همین‌طور احساس کنم که اگر من نیز آنالیست بودم در آخر عاشق این پسربچه می‌شدم».

مک‌دوگال چنین پاسخ داده ‌است:

«آیا یکی از اهداف روانکاوی این نیست که به آنالیزان اجازه دهد تا با کودکی که در درون خود دارد مواجه شود و یاد بگیرد تا او را بشناسد و بفهمد و از نبردی که او را قادر ساخته تا به لحاظ روانی زنده بماند، قدردانی کند و در آخر به او اجازه دهد تا به آن کودک عشق بورزد؟»

جستجو برای کشف تجارب هیجانی مستقیم کودکی یک امر وحدت‌بخش در رشته کارهای مک‌دوگال است:

سامی نخستین نفر از سلسله بیمارانی است که به واسطه آنها مک‌دوگال به ما چگونگی حرکت از انسداد به سمت عمل خلاقانه را نشان می‌دهد. ارتباط میان سایکوز و آفرینش نخستین‌بار در اینجا به تصویر کشیده می‌شود. جویس مک‌دوگال به ما نشان می‌‌دهد که همه‌ی درد نشان‌ها چه نوروتیک، چه سایکوتیک و چه روان‌تنی همه آفرینش هستند؛ تلاش‌هایی برای شفای خود

در همین راستا، کار جویس مک‌دوگال بر اساس مفهوم فرویدی پیوستگی میان طبیعی بودن و آسیب‌شناسی بسط یافته است. واقعیت این است که هر انسانی باید با تروماهای پس از تولد مواجه شود:

«تعارض‌های بسیار روانی در نتیجه‌ی مواجهه با جهان درونی سائق‌‌های غریزی بدوی و نیروهای محدود کننده‌ی جهان بیرونی است که با نخستین ارتباط حسی ما آغاز می‌شود: هنگامی که کودک با جهان پستان مادر مواجه می‌شود».

برای مک‌دوگال کشف‌کردن‌های «دیگری» من جمله کشف تفاوت دو جنس و محدویت زندگی تروماهایی را شکل می‌دهد که سفر نوزاد را به وقفه می‌اندازد. جویس مک‌دوگال فشردگی این درام‌های فراموش شده را بازسازی می‌کند و محصولات زندگی روانی را از بدنی‌سازی گرفته تا آفرینش هنری بر اساس این آزمون‌های آغازین تعبیر و تفسیر می‌کند. در کتاب پیشنهادی برای یک مقیاس آسیب‌شناسی که در سال ۱۹۸۷ نوشته شد، مشخصاً واضح است که قدرت کار مک‌دوگال به درستی در قطعیت او در نسبت دادن درجه‌ای از معنا به اشکال مختلف رفتار است که در ظاهر از آن تهی است؛ اگر عبارت درست ژان ژیلبرت را به کار ببریم او خلاقیتی را توضیح می دهد که:

«اسطوره‌ی طبیعی بودن، آن را پنهان کرده است»

مک‌دوگال برای آنکه جستجوی راه پر فراز و نشیب زندگی روانی را آسان کند از استعاره‌ی تئاتر استفاده می‌کند. در اینجا او از ملانی کلاین تبعیت می‌کند: به غنای ایده‌های تئاتر درونی و نمایشنامه‌ی گمشده اشاره می‌کند. مک‌دوگال تصدیق می‌کند که تا چه اندازه «مدیون نبوغ بالینی ملانی کلاین» است. انتخاب این استعاره برای او به عنوان آنالیست و نیز به عنوان نویسنده بسیار پرثمر بود و به مک‌دوگال این امکان را می‌داد تا برد تعبیر را به مرزهایی که قابلیت تحلیل داشت، بگستراند. حالا هر فرد می‌تواند در یک لحظه خود را نویسنده و بازیگر سناریوی روانی خود تصور کند.

«تئاتر، روش کار مک‌دوگال را معنا می‌کند: درمان تحلیلی این امکان را محقق می‌کند که سناریوی تازه‌ای ساخته شود که به شکل بهتری با هارمونی زندگی روانی سازگار است. به جای آنکه سناریو‌هایی از کودکی را تکرار کنیم که تلاش‌های‌شان برای اجتناب از درد گذشته مستعمل شده ‌است، می‌توان سناریوهای جدیدی ساخت واقعی یا خیالی».

ارجاع به تئاتر ویژگی ذاتی سبک تعبیری مک‌دوگال است. در وهله‌ی اول تعبیرهای او نشان از عمقی دارد که آنالیست می‌تواند در درمان منتقل کند: پر واضح است که مداخلات مک‌دوگال از دنیای درونی او بر می‌آمد و بر اساس تحلیل مستمر گرایش شخصی او به انتقال متقابل بنا شده بود. تعبیرهایی که او  ارائه می‌داد و در یادداشت‌هایش از جلسات موجود است، بسیار و غالباً طولانی و متشکل از چندین جمله است. او منابع پر تکراری از استعاره دارد. برخلاف سبک لکانی ارتباط میان فرایند اولیه نه از طریق فرمول‌بندی مختصر بلکه از طریق قدرت تداعی تصاویر برقرار می‌شود. این کار توصیف بالینی او را شبیه به گفتگوی واقعی می‌کند.

روانکاوی کودکان رشد یافته، یعنی ما هنگامی که خودمان را بزرگسال می‌دانیم، نیز جنبه‌ای بازیگوشانه دارد، یک بعد «انگار که»، « بیا تصور کنیم که». کار روانکاوی تا بدان مرحله پیش می‌رود که طی آن شخصیت‌های درونی و سناریوهای روانی که از هشیاری ما بیرون رانده شده‌اند به یاد آورده شوند و یک بار دیگر به زندگی بازگردند.