آوای سعادت و سلامت

05136110271 - 09378751492

کار دشوار تنبل‌ بودن

گاهی اوقات بی‌آنکه بدانیم چرا، در حالت تنبلی قرار می‌گیریم. گویی که دیگر نمی‌توانیم چیز جدیدی بنویسیم یا جلسات کاری‌مان را برگزار کنیم. انگار که دل‌مان نمی‌خواهد یخچال را تمیز کنیم یا به قصد انجام کارهایمان از خانه بیرون برویم. ظاهراً فقط تمایل داریم روی مبل دراز بکشیم. یا به طور اتفاقی در خواندن کتابی غرق شویم. یا تمام بعدازظهر در فروشگاه‌ها پرسه بزنیم و نهایتاً یک بسته بیسکوییت بخریم. یا زمان بیشتری را در حمام بمانیم یا حتی نهایتاً بخواهیم مدتی طولانی کنار پنجره نشسته و به ابرها خیره شویم.

در شرایط این چنینی ممکن است به سرعت توسط دوستان‌مان یا دردناک‌تر از آن، توسط وجدان خودمان، برچسب تنبل بخوریم. گویی که تنبلی در هیاهوی دنیای مدرن به مثابه گناهی نابخشودنی است. انگار که می‌تواند ما را از زندگی کامیابانه یا از رشد و ارتقاء بازدارد. اما شاید اگر موضوع را از منظره دیگر مورد تأمل قرار دهیم دریابیم که تهدید اصلی برای شادی و پیشرفت نه تنها به عدم فعالیت مربوط نیست، بلکه حتی وابسته به سناریویی کاملاً متضاد با آن یعنی ناتوانی ما در به اندازه‌ی کافی «تنبل بودن» است.

بیکار بودن لزوماً به این معنی نیست که ما از مفید بودن غافل شده‌ایم. شاید در ظاهر به نظر برسد که در حال انجام کاری نیستیم، اما در لایه‌های پایین‌تر وجودمان احتمالاً درگیر موضوعاتی هستیم که هم مهم و هم در نوع خود بسیار دشوارند. وقتی مشغول انجام و مدیریت کارهای روزانه‌مان هستیم بر مواردی متمرکزیم که همان لحظه به آنها آگاهیم: کارهایمان را انجام می‌دهیم؛ به جای اینکه بخواهیم به ارزش‌ها و مقاصد حقیقی‌مان فکر کنیم. اما برای درک شالوده‌ی مشکلات‌مان و دستیابی به تصمیمات و نتایجی که بتواند بر مسیر کلی زندگی‌مان اثر بگذارد، باید به بخش‌های کمتر در دسترس و عمیق‌تر زندگی درونی خود قدم بگذاریم. این بخش‌ها فقط هنگامی –آرام آرام- پدیدار می‌شوند که شجاعت کافی برای دور نگهداشتن خودمان از درخواست‌های فوری را داشته باشیم. مانند زمانی که به ابرها خیره شده‌ایم و در تمام بعد از ظهر به اصطلاح هیچ کاری انجام نمی‌دهیم، حال آنکه در حقیقت در این لحظات با مسائل دشواری در حال دست و پنجه نرم کردن هستیم.

لازم است که بین کار دشوار هیجانی و کار دشوار عملی تمایز قائل شویم. کسی که به شدت فعال به نظر می‌رسد و از صبح تا شب در حال دویدن برای انجام کارهایی است که لیست کرده، شاید فرد تنبلی به نظر نرسد. اما به شکل ناآشکاری در زیر این شور و حرارت ظاهری‌اش، ممکن است اجتناب زیادی پنهان باشد. افراد پرمشغله از متعهد و مسئول بودن به نوع دیگری طفره می‌روند.آنها عملاً در میان قیل و قال این فعالیت‌ها، دیگر فرصتی نمی‌یابند که به احساسات واقعی‌ درباره‌ی کارشان بپردازند. آنها کاوش درباره‌ی جهت‌دهی‌شان را دائماً به تعویق می‌اندازند. وقتی نوبت به درک احساسات در رابطه با پارتنر و دوست‌شان می‌رسد، تنبل می‌شوند. آنها برای ارتقای شغل‌شان هرکاری می‌کنند. در هر کنفرانس و دوره‌ای شرکت می‌کنند. مدام با همکاران‌شان در تماس هستند. اما به این موضوع که شغل‌شان برای آنها چه معنایی دارد یا جایگاه پول برای آنها چه می‌تواند باشد فکر نمی‌کنند.

مشغله‌ی کاری آنها در واقع شکل دیگری از حواس‌پرتی است. به طور کلی ذهن ما برای دست به عمل زدن آماده‌تر است تا تأمل کردن. این افراد در صورت رویارویی با سوالات به اصطلاح «بزرگ» عمیقاً معذب می‌شوند: واقعاً در تلاش برای انجام چه کاری هستم؟ واقعاً از چه چیزی لذت می‌برم؟ چه کسی را می‌خواهم راضی کنم؟ اگر کاری که در حال حاضر انجام می‌دهم درست از آب درآید چه احساسی پیدا می‌کنم؟ ۱۰ سال بعد از چه چیزی پشیمان خواهم شد؟ ساده‌تر این است که به این سو و آن سو بدویم و مکرراً خودمان را متقاعد کنیم که هیچ جایی برای شک و تردید، ناراحتی یا کند و کاو وجود ندارد. تا اینکه بخواهیم لحظه‌ای بایستیم و از خودمان بپرسیم «چرا؟». پرکاری می‌تواند نقابی بر چهره‌ی شرور تنبلی باشد. قطعاً زندگی متعادل‌تری خواهیم داشت اگر بتوانیم اعتبار را از افرادی که لیست بلندبالایی از کارهای روزانه دارند پس گرفته و به گروهی بدهیم که آنقدر عاقل هستند که می‌خواهند بخشی از زمان‌شان را به اندیشیدن اختصاص دهند.

شجاعت فقط این نیست که به دور دنیا سفر کنیم، بلکه اینکه در خانه بمانیم، با افکارمان همنشین باشیم و خودمان را در معرض خطر ایده‌های اضطراب‌آور یا مالیخولیایی -و البته همچنین بسیار ضروری- قرار دهیم، جسارت بالایی می‌طلبد. اگر این سپر مشغله را کنار بگذاریم، شاید متوجه شویم رابطه‌ای که در آن هستیم به بن‌بست رسیده است. یا شغل‌مان پاسخگوی مقاصد بعدی‌مان نیست یا از اینکه عضوی از خانواده‌مان به طرز ماهرانه‌ای از شکیبایی ما سوءاستفاده می‌کند خشمگینیم. سخت‌کوشی قهرمانانه لزوماً این نیست که کسی در سالن استراحت فرودگاه هم به مسائل کاری‌اش بپردازد بلکه فردی که از پنجره به بیرون خیره شده و گه‌گاه یک یا دو ایده را روی کاغذ می‌نویسد هم می‌تواند سخت‌کوش باشد.

هدف از «هیچ‌کاری نکردن» پاکسازی زندگی درونی ما است. هر روز مسائل زیادی اتفاق می‌افتد که تحریکات، الهامات، هیجانات و افسوس‌های زیادی را درون‌مان برمی‌انگیزد که اگر بخواهیم آگاهانه زندگی کنیم، بایستی حداقل ساعتی را در طول روز به آنها بپردازیم. بسیاری از ما در بهترین حالت فقط چند دقیقه وقت می‌گذاریم و نهایتاً اجازه می‌دهیم که جوهر و عمق زندگی از دست‌مان برود. اینکه چرا چنین می‌کنیم به این علت نیست که فراموشکار یا خطاکاریم بلکه به این دلیل است که جوامع‌ ما با تمایل به کنش‌وری و تاکیدشان بر فعالیت، ما را از مسئولیت‌هایی که در قبال خودمان داریم باز می‌دارند. هر بهانه‌ای به ما داده می‌شود تا از به عهده گرفتن کار واقعاً پرزحمت هدایت آگاهانه، موشکافانه و عمیق‌تر زندگی‌مان شانه خالی کنیم.

بار دیگر که به شدت احساس تنبلی کردیم، خوب است که فرض کنیم شاید بخش عمیقی از ما در حال آماده شدن است تا ایده‌ای بزرگ را به دنیا بیاورد. درست مانند بارداری که شتاب و عجله در فرایند آن سودی نخواهد داشت. ما باید گوشه‌ای بنشینیم و اجازه دهیم که آن ایده مسیر خودش را طی کند. شاید لازم باشد خطر متهم شدن به تنبلی را به جان بخریم برای اینکه بخواهیم روزی نقشه‌ها و ابتکاراتی را آغاز کنیم که در نهایت بدان‌ها عشق بورزیم.