روانکاوی کودک پرخاشگر
قسمتی از این مقاله در کتاب جهتگیریهای جدید در روانکاوی نوشته شده است. تعارضهای مهم نوزاد در الگوی رفتار در بزرگسالی که توسط کلاین و هلمن و مونی با مقدمهای از ارنست جونز آمده است.
اولین فردی که در زمینه روانکاوی با کودکان، کار بالینی انجام داد هلموت بود. او برادر زادهاش را تحلیل میکرد. ولی سرنوشت خوشایندی بابت این تحلیلها پیدا نکرد و توسط همین فرد کشته شد. او عقیده داشت تحلیل کودک حداقل تا سنینی کار مناسبی نیست و کودک را حساس میکند. فرق کلاین و هلموت در همین نقطه آغاز میشود. کلاین سن خاصی جهت تحلیل کودک بیان نمیکند.
منطق تحلیلی کلاین در کار با کودکان در عین پیچیدگی بسیار ساده است. هر کجا محتوایی با نشانههای اضطراب باشد، نزدیکترین نقطه برای دسترسی به ناهشیار است. به عقیده کلاین این اضطرابها هستند که مخل رشد ذهنی هستند و خلاقیت و توانایی بازی کردن را از کودک سلب میکنند و بدین طریق کودک در خودش گره میخورد. اضطرابهایی که از منابع متفاوتی نشات میگیرد.
تکنیک بازی کلاین، از مشاهدات بالینی فروید حول بازی کودک با قرقره که در مقالهی آنسوی اصل لذت در سال ۱۹۲۰ اشاره شده، مشتق شده است. کودک به دلیل کامل نشدن زبان و عدم توانایی تداعی آزاد با کمک بازی به طور نمادپردازانهای، اضطراب و فانتزیهایش را بیان میدارد. استفاده از تعبیرهای صریح و البته سادهی وی، تفاوت وی را با این ایدهی فروید و دخترش آنا را مشخص میکند.
سیر تاریخی تکنیکها را اگر به دو جریان اصلی، نو فرویدیهای آمریکا که به تعبیر ارزش زیادی قائل بودند و روابط موضوعیها که تعبیر را به مثابه فاصلهای بین آنالیست و آنالیزان میدیدند و بیشتر رابطه تحلیلی آنالیست-آنالیزان وزن داشت، تقسیم کنیم، خلاقیت و نوآوری کلاین در تلفیق این دو دسته بود.
کلاین بیان داشت آنالیست با حضورش در رابطه با آنالیزان، فاصله بین خودشان را کم میکند و آنالیزان که بهتر است اینجا کودک در نظر بگیریم، میفهمد که در تجربه این اضطراب تنها نیست. در این فرایند روانکاو به اُبژهی خوب تبدیل میشود و کودک او را درونی خواهد کرد. منطق کودک این است زمانی که نمود درونی او را دارم، هر زمان ناراحت یا مضطرب بشوم او را خواهم داشت زیرا در درون من است. بنابراین این کودک پشت سرهم محتوای جدید تولید میکند.
او معتقد بود اگر ما این اضطرابها را بشناسیم و بشنویم، میتوانیم با تعبیر دادن به کاسته شدن آنها کمک کنیم. اضطراب برای کلاین مانعی جهت رشد ذهن است. اضطراب بیشتر ناشی از عمل پرخاشگری است تا لیبیدو و دفاعها و بیش از هر چیز در مقابل پرخاشگری و اضطراب به کار گرفته میشود.
کلاین درباره نقش اساسی و مهم اضطراب در کار با کودکان پی برد زیر فشار اضطراب آنها موضوعات و احساسات خود را دوپاره میکنند. آنها تلاش میکنند احساسات خوب را حفظ کرده و موضوعات خوب را درونفکنی کنند. درحالیکه اُبژههای بد را به بیرون رانده و احساسات بد را فرافکنی میکنند. در این سیر، کودک دنیای درونی و پیچیدهای در روان خود میسازد. کلاین در کار بالینی، وارد این فضا میشود و با تفسیر، از سطحی به سطح دیگر وارد میشود. تفسیرهایی که سرنخهای آن را از محتوای ناهشیار بیمار بیرون کشیده است.
از این نکته میتوان به اهمیت خنثی بودن روانکاو نیز اشاره کرد، زیرا فضای تحلیل تنها میتواند فضای ناهشیار بیمار باشد. تعبیری که روانکاو میدهد بایستی از ناهشیار بیمار آمده باشد. فضای تحلیل را اگر مانند رحم اجارهای در نظر بگیریم که آنالیزان فضای ذهنی، وقت و اتاق آنالیست را به مدت مثلاً ۵۰ دقیقه در اختیار خود دارد، بنابراین به ممکنترین حالت باید تعبیرهایی بر اساس سرنخهای بیمار داده شود. ذهن آنالیست پازل ناهشیار بیمار، ناهشیار خود آنالیست و دادههایی که بیمار در اختیار آنالیست قرار داده را میچیند و ماحصل این پازل تعبیرهایی است که روانکاو میدهد.
کلاین با تعبیر دادن تلاش میکرد اضطراب را از محتوای ذهنی جدا کند و با گرفتن اضطراب، بیمار را به تفکر کردن سوق دهد. کودک خلاقتر و امنتر از اینکه به سمت فکرهای جدیدتر برود نمیترسد. این کودک اهل رفتار اکتشافی است و به فکرهایش فکر میکند. کلاین به کودک کمک میکند برای خودش ذهنی دست و پا کند و در نهایت از فکر کردن نترسد.
بازی به مثابه تداعی آزاد
تکنیک بازی کلاین مانند تداعی آزاد فروید است. دو اصل از اصول فروید این است که، کلاین را در تمام طول کارش راهنمایی میکرد:
1. اصلیترین کار تحلیلی بررسی ناهشیار است. روانکاو آموزش نمیدهد. کار روانکاو بررسی کردن واقعی ناهشیار است. او رد پای پنهانی را جستجو میکند و میبیند.
2. تحلیل انتقال: ابزار بررسی این است که از طریق انتقال، محتواهای مرتبط خودشان را نشان میدهد.
سیمپتومها و رویاها همه نمودهای انتقال هستند. انتقال برای کلاین یعنی در این جریان هر چیزی از مسیری به مسیر دیگر منتقل شود و ازمسیر انتقالی دسترسی به مسیر اصلی پیدا میشود. به واسطهی پیگردی انتقال و نمادپردازی بازی کودک میتوان به فهم ساختار درونی کودک نائل گشت.
کلاین معتقد بود که جلسات تحلیل باید در فضای روانکاوی آنالیست و اتاق بازی تحلیلی باشد زیرا با پیگیری دقیق انتقال و اضطراب در اتاق تحلیل میتوان به کشف دنیای غنی فانتزیهای ناهشیار و روابط موضوعی کودک پرداخت. اسباببازیهایی که کلاین استفاده میکرد، ساده و بدون تزئینات و هویت شغلی است. پر واضح است که او تلاش میکرد خلاقیت کودک روی اسباببازیهای ساده پیاده شود تا به مستقیمترین حالت ممکن تداعیها صورت بگیرد.
کلاین در تحلیل ریتا عنوان میکند که فضای تحلیل نباید خانه کودک و اتاق بازی همیشگی خانهاش باشد زیرا که انتقال ممکن است رخ ندهد. ستون فقرات روانکاوی که همان انتقال است، میتواند بر مقاومتها غلبه کند. اگر قرار باشد روانکاو و فضایی که با او تجربه میکند مانند تجربهاش با همه آدمهای قبلی زندگی بیمار باشد که انتقالی صورت نخواهد گرفت.
بین تکرارِ صرف وقایع و انتقال تفاوت وجود دارد. اگرحتی روانکاو مانند رفتار پدر و مادر و اُبژههای مهم زندگیاش با بیمار رفتار کند و آنالیست همان واکنش را نشان دهد باز تجربه تنهایی و تروما برای بیمار تکرار میشود. اما اگر در سایهی متفاوت بودن، الگوی پدر و مادر را برای او تکرار شود، انتقال مد نظر صورت گرفته است. ما امیدواریم در سایهی انتقال، تجربه تنها نبودن را در این مسیر برای بیمار به همراه داشته باشد.
وینیکات هم در مقالهای همین موضوع را عنوان میکند. او میگوید فضای روانتحلیلی فضای امنی است که اینبار این از کار افتادگی یا ناتوانی در حضور روانکاو اتفاق خواهد افتاد و متفاوت از تجربههای قبلی بیمار خواهد بود. به عقیده وینیکات این از کارافتادگی تنها و بدون کمک روانکاو که در سالهای ابتدایی زندگی تجربه شده نمیتواند بیان شود. این ترس بهوسیلهی احساس همیشگی سقوط، از دست دادن تشخیص واقعیت و ظرفیت و توانایی ارتباط دادن واقعیت به اُبژههاست.
در کل شباهت با فضایی که بیمار تجربه کرده مانند همان است که کلاین معتقد است بخواهیم بیمار را در فضای مکانی زندگی روزمرهاش تحلیل کنیم. به نظر کلاین در این صورت آنالیست گماشته مادر و پدر میشود. انتقال از دید بسیاری روانکاوان هدیهای است که بیمار به روانکاو میدهد. همچون رویا، اما فرق اساسی آن این است که به روانکاو این پیغام را میدهد که تو شبیه هیچکسی که من قبلاً در زندگی داشتهام نیستی.
از بحث انتقال که بگذریم خشونت در بازی کودک کلاینی مستقیم و غیر مستقیم بیان میشود. گاهی با شکستن، گاهی با برخورد اسباببازیها بهم، گاهی با استفاده از قیچی یا چاقویی روی میز به اسباببازیها. کلاین این شانس را به کودک میداد تا حتی به صورت کلامی به سمت کلاین خشم را ابراز کند. احساساتی چون طرد شدن یا ناکامی، حسادت به والدین یا خواهر و برادر، لذت از همبازی داشتن و یا نفرت و به طور کلی تناقض عشق و نفرت نسبت به کودک تازه متولد شده، احساس گناه و اضطرابهای مزاحم همگی در بازی ترمیم مییابند.
ترمیم موضوع خوب درونی و بیرونی بر پایه حفظ عشق و روابط در مواجهه با دشواریها و تعارضها مهم هستند و همین روند باعث رشد ذهنی و خلاقیت میشود. تکرارِ تجربهی فقدانِ اُبژه از شدت اضطراب میکاهد. احتمالاً برای همین است که کودکان عاشق تکرارند. تکرار همان بازیها، قصهها و لالاییها. با تکرار در ذهن، آنها را برای ترمیم از قبل هم آمادهتر میکند. ترمیمی که در رابطه با اُبژههایش رقم میزند و به اُبژهی خوب اعتماد بیشتری میکند. حتی اگر اُبژههای بیرونی محروم کننده بوده باشند، در دل همین ترمیم کودک میفهمد نفرت به هولناکی قبل نیست. در دل همین تکرار، اُبژهی خوب به تدریج بازآفرینی میشود و بهتر از قبل در دل ایگو درونیسازی میشود. هرچقدر بیشتر تکرار کند بیشتر از قبل از آنِ ایگو میشود و این امر موجب رشد ایگو میگردد.
کلاین معتقد بود پرخاشگری کودک کاملا عادی است. او معتقد است بایستی بدون دادن احساس گناه و بازداری اجازه داده شود که پرخاشگری در اتاق تحلیل تخلیه شود و با دادن تعبیر به کودک کمک شود تا احساسات و تکانهها و روابطش با چهرههای بیرونی را تفکیک کند.
پذیرش واقعیت روانی که همان کنار گذاشتن همهتوانی و کاهش دوپارهسازی و بازپسگیری همانندسازی فرافکنانه است، یعنی پذیرش فرق بین سلف من با سلفِ والدین. اگر این تعارضها و هزینه زیادی که بابت این تفریق به دست میآید را روند اتکای به خود در نظر بگیریم، نتیجهاش تمایز سلف کودک با سلف والدین به صورت مجزاست، که کودک متوجه پیوندی به خصوص بین مادر و پدرش میشود و این امر صحنه را برای عقده ادیپ آماده میسازد.
کار تحلیلی با پسری بنام پیتر که آن زمان سه سال و نه ماهه بود آغاز شد که در کتاب روانکاوی کودکان اشاره شده است. وی نشانههایی از بیتابی در ناکامی، تندخویی، احساسات دوسوگرایانه به خانوادهاش را نشان میداد و بسیار به مادر متصل بود. در یک تعطیلات تابستانی در بستر مادر و پدرش شاهد آمیزش جنسی آنها بوده و علایم ذکر شده بدتر شده بود. در اولین جلسه با کلاین احساسات پرخاشگرایانه شدید، اضطراب و حسادت را در بازی خود نشان داده بود. پیتر در ابتدا با رد کردن بازی با اسباببازیها و بعد با انجام دادن اعمالی به طور نمادین، کلاین را به این سمت پیش برد که آیا کودک اصلاً به لحاظ ذهنی قادر به درک و فهم تعابیر کلاین خواهد بود؟ او میگوید «بر اساس تجربهی من اگر تعبیرهای مرتبط و در جهت نکات مربوط به محتوای جلسه باشد و تا حد ممکن مختصر، ساده و واضح و البته بیان کلامی آنچه در حال انجامش هستند باشد، آنها کاملاً متوجه تعابیر خواهند شد.
زمانی که کودک پیوند لیبیدویی میان والدین خود را حس میکند، خواستههای لیبیدویی یا پرخاشگرانه خود را در دل آنها فرافکنی میکند. زمانی که در معرض فشار تکانههای خود قرار میگیرد، در سطح فانتزی والدین خود را در آمیزشی تقریباً مداوم تصور میکند و ماهیت این آمیزش با نوسان تکانههایش تغییر میکند. در همین حال، احساساتی نظیر محرومیت، رشک و حسادت را به شدیدترین نحو تجربه میکند، چراکه تصور میشود والدین وی همان لذتها و ارضایی را به یکدیگر میدهند که کودک آرزویش را دارد. در ادامه کیس پیتر، کلاین متوجه میشود اسباببازی مرد روی تخت پرتاب میشود و پیتر او را مرده قلمداد میکند.
این انتقام تکانهی پرخاشگری نسبت به پدر و ترس شدید به پدرش و فرافکنی تکانههای خودش روی پدرش نشان از نقش انتقال و تعبیر است. احساسات اولیه بیمار و تعارضاتش روی آنالیست تکرار میشود. بازتجربهی هیجانات و تعارضات و نامگذاری آن به وسیله تعبیر دادن کاریست که کلاین انجام داده است. ممکن است دوپارهسازی و ایدهآلسازی به اشکال مختلف ظاهر شوند. یکی از والدین ایدهآل تلقی شده و دیگری والدی آزاردهنده و تهدید کننده. هرچه والدین از یکدیگر تمایز بیشتری یابند، همآغوشی آنان سبب رشک و حسادت بیشتری شده و این فانتزی والدین در هم آمیخته واپسروی میشود.
در همین حال پرخاشگری کودک بر اثر همآغوشی تحریک شده و این تصویر فرافکنی میشود. والدین که در معاشقهای سرشار از نفرت در دنیای کودک البته به سر میبرند، تبدیل به هیولاهایی ترسناک شده و هسته مرکزی کابوسهای کودکان خواهد بود.
تفاوت کودک کلاینی با کودکی وینیکاتی
کودک در منظر کلاین سرشار از رشک و خشم است و کودکیاش با آشفتگی زیادی همراه است. اما کودک از منظر وینیکات خوشحالتر است و با مادر به حد کافی خوب به دنیا میآید و آنگونه که کلاین میبیند لبریز از خشم و بغض نیست. زمانی که تجربهی در آغوش گرفتن به میان میآید تکانهها، فانتزیها و اضطرابهایش را میتواند در بر بگیرد.
یکی از نقدهایی که به کلاین میشود این است که خودش دست روی اضطراب میگذارد و بعد تعبیر میدهد و اضطراب کم میشود. پاسخ این نقد شکلگیری نماد است. شکلگیری نماد میتواند کمک کند اضطراب از روی اُبژهها به سمت نمادها تغییر پیدا کند. عروسک نمادی از مادر و خشم با مادر، اینبار با عروسک تجربه میشود و این فرایند اضطراب را کم میکند. روند سیال تداعی آزاد وقتی ادامهدار میشود، آنالیست لحظهای تبدیل به اُبژهی بد میشود و کمی بعدتر به اُبژهی خوب مبدل میشود.